اختلاف مراتب ظهور و تجلّى،
انکار مخالفان زاده طرد باطنى انبیا و اولیاست،
(2485)یا نه جنگ است این، برای حکمت است |
|
همچو جنگ خر فروشان صنعت است |
(2486)یا نه این است و نهآن، حیرانی است |
|
گنج باید جُست، این ویرانی است |
(2487)آنچه تو گنجش توهّم میکنی |
|
زآن توهّم گنج را گم میکنی |
(2488)چون عمارت دان تو وهم ورأیها |
|
گنج نبود در عمارت جای ها |
(2489)در عمارت هستی و جنگی بود |
|
نیست را از هستها ننگی بود |
(2490)نی که هست از نیستی فریاد کرد |
|
بلکه نیست آن هست را واداد کرد |
(2491)تو مگو کهمن گریزانم ز نیست |
|
بلکه او از تو گریزان است. بیست |
(2492)ظاهراً میخواندت او سوی خود |
|
وز درون میراندت با چوب رد |
(2493)نعلهای باژگونه است ای سلیم |
|
نفرت فرعون را دان از کلیم |
برای حکمت است: این جمله دوگونه تفسیر می پذیرد: یکی این که جنگی نیست واین بحث ها برای آن است که علمای مذاهب وحکما بازار حکمت خود را گرم کنند، مثل ستیزهْ خرفروشان که بر سر خرید وفروش ستوران خود جنگ زرگری می کنند تا مشتری را بفریبند ومال را به او بفروشند. تفسیر دیگر این است که در این ستیز ها حکمتی است که مارا به اندیشیدن وادار می کند وموجب می شود که حقیقت عالم را بشناسیم وبپذیریم.
صنعت است: یعنی ساختگی وظاهری است، حقیقت ندارد.
حیرانی: مرحله یی است که دلیل وبرهان مشکل سالک را حل نمی کند وباید همهْ دانسته ها واندیشه ها را ویران کند تا شاید در زیر ویرانه گنج حقیقت را بیابد.پسحیرت موجب آن مىشود که ما بدلیل موجود بسنده نکنیم و بجست و جوى دلیل و یا راه نو براى کشف مطلب بپردازیم و آن وقتى میسر مىشود که همت ما بدان چه هست قناعت نورزد و بتقلید اکتفا نکند.بدین مناسبت مولانا حیرانى را در معنى انصراف از استدلال و توسل بنیروى عقل استعمال کرده است، حیرت موجب قلق و نگرانى خاطر است و آن ذهن را بپژوهش و کاوش و فحص دلایل تازه وادار مىکند و بدین معنى عین هدایت و حیات فکرى است، ابن عربى مىگوید: «فَالهُدى هو اَن یَهتَدى الانسانُ اِلى الحَیرةِ فَیَعلمَ اَنَّ الامرَ حَیرةٌ وَ الحیرةُ قَلَقٌ وَ حرکةٌ و الحرکةُ حیاةٌ.»[1]
گنج باید جُست: مراد از گنج دراین جا حقیقت عالم یا حقیقت ادیان است.
توَهُّم: آن دسته از دانش وآگاهی ودانستنی ها که ما را از حقیقت دور نماید.
عمارت : آبادانی ظاهری و یا زندگی این جهانی است.
هستی : در زبان مولانا توجه به خود و حیات مادی و به تعبیر دیگر خودبینی و خودخواهی است و هرجا که این باشد، جنگ است.
نیست : یعنی کسی که از هستی خود گذشته و در حق فانی است. انسانِ فانیِ در حق، از تعیّنات و علایق زندگی این جهانی ننگ دارد. آنان که به مقام فناءفیالله رسیدهاند از مردمِ خودبین و دنیاپرست بیزارند. موسی با اینکه فرعون را به سوی خدا میخواند اما درونش فرعون را با چوب رد میکرد و پس میزد.
واداد: عمل پس دادن، پس زدن، رد.
بیست :مخفف بایست؛ یعنی صبر کن، شتاب نکن.
چوب رد: چوبى که بوسیلهى آن مرغان و ستوران را عقب مىزنند و نیز چوب دو شاخى که فراشان حکام، مردم را در سر راه آنها پس و پیش مىکردند، دور باش.
نعل باز گونه: بکنایه، کارى غلط انداز، وانمودن چیزى بمصلحت بر خلاف ظاهر بمناسبت آن که دزدان یا جنگاوران یا مردم فرارى نعل اسب را وارونه مىزدند بدان گونه که دو سر نعل را بر خلاف معمول (در پا) مرکب مىکوفتند (و در دست بعکس آن) تا جهت سیر خود را پنهان دارند.
( 2485) آیا این جنگ واقعى نبوده و مثل جنگ خر فروشان و دلالان جنگ مصلحتى است.( 2486) یا هیچ یک از اینها نبوده و جاى حیرت است و عالمیست که ما بىخود براى فهم آن کوشش کرده و متحیر مىشویم بلى این جستجو و گفتگوها خرابى و ویرانى است باید در این ویرانه گنج پیدا کرد.( 2487) نه چنین است آن چه را تو گنج تصور مىکنى از این تو هم گنج را گم خواهى کرد.( 2488) و هم و عقیده و رأى تو بمنزله آبادى و عمارت است و در آبادى گنج نخواهد بود.( 2489) در عمارت و آبادى هستى و جنگ حکمفرماست و جاییست که نیست از هست ننگ دارد.( 2490) چنین نیست که هست از نیستى فریاد کند بلکه نیست هست را عقب زده و مردود مىسازد.( 2491) تو نگو که من از نیست گریزانم بلکه او از تو مىگریزد.( 2492) در ظاهر ترا بسوى خود مىخواند و در باطن با چوب رد از خود مىراند و دورت مىکند.() جمعى در آتش بوده و چون گل خندانند و قومى در گلستان با رنج و درد بسر مىبرند. ( 2493) اینها نعلهاى وارونه است و یقین بدان که نفرت فرعون از موسى از ناحیه موسى بوده و عامل اصلى آن در او است.
آیا این نزاع و جنگ در عالم کثرت، جنگ حکمتی است، یعنی در این نزاع، حکمت و مصلحتی نهفته است، یا جنگ صنعتی است و به قول معروف جنگ زرگری است، که میان خرفروشان مرسوم بود تا مشتری را بفریبند؟ یا نه جنگ حکمتی است و نه جنگ صنعتی و ساختگی، بلکه حیرانی است. در این مورد حیرتی وجود دارد که همگان درآن غرقند. به همین دلیل مولانا میگوید: این کثرت و تبعات آن را رها کن و به دنبال گنج وحدت برو، زیرا این کثرات و نزاها و اختلافات و کشمکشها جز ویرانی و خرابی ثمر دیگری ندارد. باید به حیرانی برگشت، چون مرحلهای است که مشکل سالک با دلیل و برهان حل نمیشود و باید همهْ دانستهها و اندیشهها را ویران کند تا شاید در زیر ویرانه، گنج حقیقت را بیابد.
مشکل این است که ما دانش و اندیشهْ خود را آگاهی از این حقیقت میشماریم و همین توهّم، ما را از حقیقت دور میکند.
مولانا میگوید: اینکه فرعون از موسی بیزار بود ظاهر قضیه است. حقیقت این است که نفرت و بیزاری از جانب موسی کلیم الله است، اما جلوهْ ظاهری آن مثل کار دزدان و فراریان است که نعل اسب را در جهت معکوس نصب میکردند تا تعقیب کنندگان را به اشتباه بیندازند.پس مقصود آنست که موسى در باطن از باب عدم تجانس فرعون را رد مىکرد و نفرت فرعون انعکاس نفرت باطنى موسى بود از وى.
همچنین مولانا می گوید:اختلاف عقاید و آراء مذهبى و هر خلافى در امور ذهنى و خارجى سبب مىشود که نیروى داورى انسان به کار افتد و در تفاوت آنها نیک بیندیشد تا بتواند یکى را بر دیگرى ترجیح دهد، این تامل قوهى قضاوت آدمى را نیرومند مىسازد زیرا داورى و ترجیح در موردى صورت مىگیرد که دو نظر یا دو چیز بر انسان عرضه شود، داورى نسبت بیک چیز بدون وجود طرف مقابل متصور نیست مثل اینکه قاضى دادگسترى تا نزاعى و خلافى نباشد، مأمور رسیدگى نتواند بود، کسانى که چیزهاى مختلف مىبینند یا بنظرهاى متفاوت گوش مىدهند، بالطبع وسعت اطلاع بیشتر و تشخیص قوى تر دارند پس جنگ رنگ با بىرنگ موافق حکمت آفرینش است.
و اگر ظهور وحدت در کثرت مراد باشد آن گاه مىتوان گفت که اسما و صفات متقابل و یا طبایع مختلف مخلوقات هر یک تقاضاى ظهور و تجلى در عالم خلق و شهادت مىکنند و نتیجهى آن، ظهور قدرت حق و مراتب استعداد خلق است خواه خیر یا شریر و خواه مومن یا کافر و بنا بر این اختلافى که در موجودات تعین پذیر مىبینیم و نیز خلاف آنها با حضرت بىنشان، مقتضاى حکمت الهى است بواسطهى آن که رفع خلاف و رجوع بوحدت صرف، مستلزم آنست که احکام عالم صورت از میان بر خیزد و اسرار خلقت پنهان ماند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |